جدول جو
جدول جو

معنی عروس غاز - جستجوی لغت در جدول جو

عروس غاز
پیچامرغ از پرندگان (گویش گیلکی)
تصویری از عروس غاز
تصویر عروس غاز
فرهنگ لغت هوشیار
عروس غاز
عروس غاز، از انواع غاز وحشی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عروس روز
تصویر عروس روز
کنایه از خورشید، چشمۀ آفتاب، چشمۀ آتش فشان، چشمۀ خاوری، چشمۀ روز، چشمۀ روشن، چشمۀ سیماب، چشمۀ سیماب ریز، چشمۀ گرم، چشمۀ نور، چشمۀ نوربخش، چشمۀ هور، آیینۀ آسمان، آیینۀ چرخ، آیینۀ خاوری، بانوی مشرق، بور بیجاده رنگ، تابۀ زر، خسرو سیّارگان، خسرو مشرق، زورق زرّین، سیماب آتشین، شهسوار فلک، عروس چرخ، نیّر اعظم، شیرسوار فلک، باشۀ فلک، شاهد روز، شهسوار سپهر، شهسوار گردون، صدف فلک، صدف روز، صدف آتشین، عروس خاوری، عروس فلک، غضبان فلک، یاقوت زرد، زرّین ترنج، زرّین کاسه
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
شخص خوش ظاهر خودآرا. (آنندراج) ، عروسک باز. رجوع به عروسک باز و عروس بازی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ / تِ)
آنکه علاقه به تربیت خروس دارد و خروس فربه می کند برای جنگ با خروس دیگر. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ دَ / دِ)
عروسک بازنده. دختری که با عروسک بازی کند یعنی با لعبت بازی کند. (آنندراج). رجوع به عروسک شود:
عروسک باز با طفل خیالش
هراسان مردم دیده ز خالش.
حکیم زلالی (در حکایت دختر زال، از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
چون عروس. چون بیوک. عروس مانند:
گاهی عروس وار به پیش آید
با گوشوار و یاره و با افسر.
ناصرخسرو.
تو هفت طوف کرده و مکه عروس وار
هرهفت کرده پیش تو و عشق دان شده.
خاقانی.
آراسته کن عروس وارم
بسپار به خاک پرده دارم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(عَ)
بازی دختران با عروسک ها (لعبت ها). (یادداشت مرحوم دهخدا). عروسک بازی. رجوع به عروسک بازی شود، نوعی بازی است میان دو تا چهار نفر، با چهار مهره از یک رنگ و یک مهره به رنگی دیگر در عرصۀ نرد. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عروسک باز
تصویر عروسک باز
اروسک باز گیشه باز کسی که با عروسک بازی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عروس روز
تصویر عروس روز
اروس روز گواژ هور خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عروس تاک
تصویر عروس تاک
اروس تاک دخت رز، می
فرهنگ لغت هوشیار
عروس غاز، پرنده ای مهاجر که از غاز کوچکتر است
فرهنگ گویش مازندرانی
عروس ساز کسی که عروس را آرایش کند
فرهنگ گویش مازندرانی