عروسک بازنده. دختری که با عروسک بازی کند یعنی با لعبت بازی کند. (آنندراج). رجوع به عروسک شود: عروسک باز با طفل خیالش هراسان مردم دیده ز خالش. حکیم زلالی (در حکایت دختر زال، از آنندراج)
عروسک بازنده. دختری که با عروسک بازی کند یعنی با لعبت بازی کند. (آنندراج). رجوع به عروسک شود: عروسک باز با طفل خیالش هراسان مردم دیده ز خالش. حکیم زلالی (در حکایت دختر زال، از آنندراج)
چون عروس. چون بیوک. عروس مانند: گاهی عروس وار به پیش آید با گوشوار و یاره و با افسر. ناصرخسرو. تو هفت طوف کرده و مکه عروس وار هرهفت کرده پیش تو و عشق دان شده. خاقانی. آراسته کن عروس وارم بسپار به خاک پرده دارم. نظامی
چون عروس. چون بیوک. عروس مانند: گاهی عروس وار به پیش آید با گوشوار و یاره و با افسر. ناصرخسرو. تو هفت طوف کرده و مکه عروس وار هرهفت کرده پیش تو و عشق دان شده. خاقانی. آراسته کن عروس وارم بسپار به خاک پرده دارم. نظامی
بازی دختران با عروسک ها (لعبت ها). (یادداشت مرحوم دهخدا). عروسک بازی. رجوع به عروسک بازی شود، نوعی بازی است میان دو تا چهار نفر، با چهار مهره از یک رنگ و یک مهره به رنگی دیگر در عرصۀ نرد. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
بازی دختران با عروسک ها (لعبت ها). (یادداشت مرحوم دهخدا). عروسک بازی. رجوع به عروسک بازی شود، نوعی بازی است میان دو تا چهار نفر، با چهار مهره از یک رنگ و یک مهره به رنگی دیگر در عرصۀ نرد. (از یادداشت مرحوم دهخدا)